بس شنیدم داستان بی کسی
بس شنیدم قصه ی دلواپسی
قصه ی عشق از زبان هر کسی
گفته اند از می حکایت ها بسی
حال بشنو از من این افسانه را،داستان این دل دیوانه را؛
چشم هایش بویی از نیرنگ داشت
دل دریغا،سینه ای از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت
گویی از با من نشستن ننگ داشت. . .
عاشقم من،عاشقم من،بحث هیچ انگار نیست
لیک با عاشق نشستن عار نیست
کار او اتش زدن،من سوختن
در دل شب چشم بر در دوختن
من خریدن ناز او نفروختن
باز اتش در دلم افروختن. .
سوختن در عشق را از بر شدیم
اتشی بودیم و خاکستر شدیم. . .
از غم این عشق مردن باک نیست
خون دل هر لحظه خوردن با ک نیست. . .
آه میترسم شبی رسوا شوم
بدتر از رسوایی ام تنها شوم
وای ازین صید و از ان کمند
پیش رویم خنده،پشتم پوزخند....
"بر چنین نامهربانی دل مبند"
دوستان گفتند و دل نشنید پند. .
خانه ای ویران تر از ویرانه ام
من حقیقت نیستم،،،،افسانه ام
گرچه سوزد پر،ولی پروانه ام
فاش میگویم که من دیوانه ام. . .
تا به کی آخر این دیوانگی؟
پیلگی بهتر از این پروانگی. . .
گفتمش آرام جانی؟گفت نه!
گفتمش شیرین زبانی؟گفت نه!
گفتمش نامهربانی؟گفت نه!
میشود یک شب بمانی؟گفت نه!. . . .
دل شبی دور از خیالش سر نکرد
گفتمش،افسوس او باور نکرد .. . .
خود نمیدانم خدایا چیستم؟
یک نفر با من بگوید کیستم؟. . .
بس کشیدم آه از دل بردنش
آه اگر آهم بگیرد دامنش. . . .
با تمام بی کسی ها ساختم
وای بر من! ساده بودم،باختم.
دل سپردن دست او دیوانگیست آه غیراز من کسی دیوانه نیست. . . گریه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است فکر میکردم که او یار من است،،،نه ! فقط در فکر ازار من است. . نیتش از عشق تنها خواهش است
"دوستت دارم"دروغی فاحش است. . یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویم کرد و رفت. . . مذهب او"هرچه بادا باد"بود خوشبحالش،اینقدر آزاد بود. . . یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت من جوان بودم،پیرم کرد و رفت. . .
نظرات شما عزیزان:

.gif)
.gif)